حاج‌ آخوند

بدست • 22 ژوئن 2018 • دسته: دسته‌بندی نشده

حاج‌ آخوند

نوشته‌ى سید عطاء‌الله‌ مهاجرانى

نشر امید ایرانیان

 

فرصت زندگى کوتاه است، کوتاه مثل آه! اما در همین فرصت کوتاه، گاه بخت خوش آن‌چنان همراه و یارت مى‌شود که انگار افسانه‌اى یا افسانه‌هایى در زندگى‌ات تحقق یافته است! زمین و زمان، جغرافیا و تاریخ مثل دو رشته درهم تابیده مى‌شوند و جامه زربفت کودکى تو را در روستاى مهاجران مى‌بافند. روستایى که تکه‌اى از بهشت خدا بود. سهم خدا از زمین بود که بهره مارونى‌ها شده بود! این افسانه را وزیر فرهنگ کرواسى در تیر ماه ۱۳۷۸ وقتى در ایوان هتل در دوبرونیک نشسته بودیم، برایم تعریف کرد. وزیر فرهنگ کرواسى بوژو بیشکوپیچ بیست سالى از من بزرگتربود. دانشمند و اهل ادبیات و رمان‌خوان حرفه‌اى. من مست زیبایى ساحل و افق دوبرونیک بودم. انگار ساحل را از سنگ لاجورد دره پنجشیرو پیروزه  نیشابور ساخته بودند!  دریا رنگین کمانى از آبى پررنگ، پیروزه‌اى، ‌بنفش و گاه در تابش آفتاب صورتى و نقره‌اى و پرتقالى بود که نفسم بند مى‌آمد! زمزمه‌ مى‌کردم، رنگ‌آمیزى خداوند! و چه کسى از او در نگارگرى و میناگرى زیباتر و تواناتر؟!

برچسب‌ها: ٬ ٬ ٬ ٬ ٬

دیدگاه خود را بیان کنید.