خاموشخانه

بدست • 27 جولای 2018 • دسته: ادبیات ایران (داستان )

خاموشخانه

نوشته ساناز زمانی

نشر نیماژ

می‌خواستم رازهای دیگران را در خلوتشان و هر‌جایی که قرار نبوده من آنجا باشم، بدزدم. ولی نمی‌دانستم می‌خواهم از چه کسی دزدی کنم و با این کالاهای ناملموس چه بکنم. پاکت‌ کوچکی را که محتوی ترانزیستور بود همراه با یه لیوان چای داغ برداشتم. لیوان را جلویم گذاشتم و خیره شدم به بخار محوی که از دهانه‌اش بلند می‌شد. آن لحظات خیرگی‌ام مثل نت‌های اول آهنگ ملایمی بود که به عنوان پیش‌درآمدی بر آهنگی حماسی با ساز‌های کوبه‌ای و بادی می‌نوازند. مثل حرکت شن‌ریزه‌های ناچیزی از زیر کفش یک کوهنورد پرمدعا که به سقوطش در دامنه‌ی یک تپه‌ی شنی منتهی می‌شود. ناگهان احساس کردم حتی نمی‌توانم تا سرد شدن چای روبرویم صبر کنم. اولین سناریویی را که برای امتحان کردن خودکار به ذهنم رسید اجرا کردم.

برچسب‌ها: ٬ ٬ ٬ ٬ ٬ ٬ ٬ ٬ ٬ ٬ ٬ ٬

دیدگاه خود را بیان کنید.