بند محکومین

بدست • 27 جولای 2018 • دسته: ادبیات ایران٬ ادبیات ایران (داستان )٬ ادبیات ایران و جهان

بند محکومین

نویسنده کیهان خانجانى
نشر چشمه

هم از خرمای عراق افتادیم هم از ازگیل گیلان. اقبال ما گردوی بی‌مغز، چراغ ما کور. صبحانه که هیچ، ناهار هم ندادند آن روز جمعه. البته انتظار هم نداشتم از بازار پیرسارایا سر میدان ماهی سفید بگیرند بیاورند. بی‌صبحانه، بی‌ناهار، به خط شدیم جلو اتاق‌ها. از گرسنگی شپش سرم داشت می‌مرد. یک نفس و شاه‌دماغ و گاز رو به اتاق ۷ بودند، تقدیر آن شب تا صبح‌شان همین بود. سرنوشتْ دلشان را خوب دید.

برچسب‌ها: ٬ ٬ ٬ ٬ ٬

دیدگاه خود را بیان کنید.