دیدار با جن ها
بدست مدیریت افرا کتاب • 14 آوریل 2011 • دسته: نقد و بررسی:کتابهای زیادی با دستمایه قراردادن تقابل فقر و ثروت نوشته شدهاند. برخورد با این موضوع هم متفاوت است. از محکوم کردن ثروت، تا ترویج همدلی و کمکهای خیریه ( بعضی بدجنسها میگویند نوعی رشوه پولدارهاست به وجدانشان) و سادهانگارانه است که فقر را فقط فقر مادی ببینیم. از دیدگاهی بالاتر اگر جنبههای مختلف فقر را ببینیم شاید جای فقیر و غنی عوض شود.
این کتاب داستان فقرهای پنهان و آشکار است. سارا-کیت دختری است که بد لباس میپوشد و تلخ زبان است و از همه دوری میکند. پدرش معلوم نیست در زندان است یا در شهری دیگر. هر ماه چک پولی برای او و مادرش میرسد که تا آخر ماه دوام ندارد. به جای کفش پوتینهایی میپوشد که مناسب کارگران پمپ بنزین است، نه دختری نوجوان. در مدرسه حلیم گندم میخورد که مایه چندش است. اینها فقر ظاهری اوست. مشکل بزرگ او این است که در روال زندگی عادی یک شهر قرار ندارد. فقر اصلی ازآن مردم شهر است. ” گوشکن هیلاری، مردم عادی ما را دوست ندارند، دلیلش همین است. آنها آدمهایی را که مثل خودشان زندگی نمیکنند، آدمهایی را که مریضند دوست ندارند، نمیخواهند ما این دور و بر باشیم. آنها نمیخواهند حتی یک نیم نگاه به ماها بکنند.”
او از مادری که مریض روانی است نگهداری میکند چون فقط او میداند که چگونه باید از مادرش نگهداری کند. در حیاط به هم ریخته خانهشان (که مایه خجالت حیاطهای شاد و زیبای همسایههاست) چند خانه کوچک وجود دارد که سارا-کیت میگوید از آن جنهاست. جنها خودشان خانهها و چرخ وفلک را ساختهاند و سارا-کیت فقط بعضی تعمیرات جزئی را برایشان انجام میدهد. کسی جنها را نمیبیند چون دوست ندارند دیده شوند مثل خود سارا-کیت.
او خلوتش را دارد. و زیاد نمیخواهد کسی را به خلوت دونفره خود و مادرش راه دهد. هیلاری دختر همسایه شان جرات نمیکند از دنیای شاد و امن خودش و از دوستهای شیک پوشش دور شود و از حیاط تمیزشان به حیاط کثیف سارا-کیت بیاید. حیاطی که اگر در چشم عادی فقط تودهای زباله دارد ولی در چشم متفاوت بین یک کودک در آن شهر جنها قرار دارد. و فقط کسی که جنها را باور دارد میتواند به سارا-کیت نزدیک شود. نه از این جهت که سارا-کیت هم جنها را باور دارد. بهاین خاطر که فقط کسی با دید متفاوت، کسی که نگاه عمومی جامعه دید سالم کودکانهاش را کور نکرده میتواند زندگی غیرعادی یک کودک را بپذیرد.
اما در نهایت این دو کودک با همه تلاششان دو کودکند. در پایانی نه چندان شاد مادر را به بیمارستان میبرند و سارا-کیت را به اقوامی دور میسپارند تا از او خوب مراقبت شود.
کتاب از آن دسته کتابهایی است که دنیا را بیبزک نشانمیدهند اما سیاه نما نیست. کتاب از آن کتابهایی است که برای بزرگ شدن نوشته شدهاند. هیلاری که تا قبل از آشنایی با سارا-کیت حتی تنها از خانه دور نمیشده. از کیف مادرش پول برمیدارد و در فروشگاه جنس بلند میکند چون مادر و دختری که جامعه فراموششان کرده گرسنهاند. بههمین سادگی. بههمین بیرحمی. و این جامعه که در زمان گرسنگی کاری به کار این مادر و دختر نداشت یک باره از اینکه کسانی همانند خودش نیستند عصبانی میشود و به زور خلوت این مادر و دختر را بههممیزند. در پوشش قانون و وجدان جمعی و کارهای خیریه.
کتاب بدآموزی ندارد. انسانیت را آموزش میدهد. خوب است کودک چنین کتابهایی را بخواند تا در بزرگسالی قبل از اینکه به راهی برود که همه میروند کمی فکر کند. البته پروسه بزرگ شدن پروسه شادی نیست. این کتاب میآموزد که زیر ظاهر افراد را هم میتوان دید.” … در دل گفت او وقتی خود خودش است چه آدم خوبی است. به این نتیجه رسید که او واقعا هیچ فرقی با دیگران ندارد. اگر آدم او را میشناخت و میتوانست پوتینها لباسهای عجیب و غریبش را ندیده بگیرد، گاهی حتی بفهمینفهمی قشنگ هم بود.”
اسماعیل حصاری
مدیریت افرا کتاب
فرستادن نامه به این نویسنده | همهی نوشتههای مدیریت افرا کتاب