پایان دروغها
بدست توسعه فروش • 3 اکتبر 2018 • دسته: ادبیات ایران و جهان٬ ادبیات جهان٬ انگلیسپایان دروغها
نوشتهی اندرو برت
ترجمهی فرانک سالاری
نشر البرز
وارد اتاق نشیمن شدم. به سویم برگشت. تا جایی که میتوانستم، چاقو را محکم در سینهاش فرو کردم. نگاهش مانند تصویر بود. یکی از آن خاطرههایی است که هرگز از ذهنم پاک نمیشود. آرام زمزمه کردم. «وقتش رسیده.»
به پشت روی زمین افتاد. «عزیزم این به خاطر رابطه با دوست صمیمی منه که وقتی خونه نبودم با اون رابطه داشتی.» چشمهایش از تعجب گشاد شده بود. فرش را محکم چسبیده بود. با مرگ دست و پنجه نرم میکرد. «بعدشم میخواستی اونو به جای من ببری. منو اینجا تنها بذاری که به جای تو زندونی بشم. اصلاً همسر خوبی نیستی.» در کنارش زانو زدم. «درست حالیت شد؟»
توسعه فروش
فرستادن نامه به این نویسنده | همهی نوشتههای توسعه فروش