اینک خزان
بدست توسعه فروش • 18 سپتامبر 2018 • دسته: آلمان٬ ادبیات ایران و جهان٬ ادبیات جهاناینک خزان
نوشتهی اویگن روگه
ترجمهی محمد همتی
نشر نو
خودش را در آینهی بیضیشکل و بزرگی تماشا کرد که بالای سرش کج به دیوار آویزان بود… مشکل از نور بود؟ یا این او بود که همیشه خودش را در این آینهی لعنتی سروته میدید؟ با خودش گفت، این آینه را هم یک روز میبزند و در همان لحظه یادش افتاد که اولینبار نیست که از این فکرها میکند: هر یکشنبه، هربار کورت صبحانه درست میکرد و او اینجا دراز کشیده بود و خودش را در آینه نگاه میکرد، همین فکر و خیالها به سراغش میآمد.
توسعه فروش
فرستادن نامه به این نویسنده | همهی نوشتههای توسعه فروش